- خطا رفتن
- به اشتباه رفتن، به سهو رفتن
معنی خطا رفتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نادرست گفتن ناروا گفتن
بخواب فرورفتن خواب شدن 0، بیحس شدن (پایا)
رفتن، پیش رفتن، گریختن
به خواب رفتن، در خواب شدن، خوابیدن
کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
کنایه از بی حس شدن دست یا پا به واسطۀ فشاری که بر آن وارد می شود
پیش رفتن، تعجب کردن وا رفتن، گریختن دور شدن
بیکار و بیمار بودن ازکار معاف بودن و از دستمزد و مقرری آن استفاده کردن
بازروفتن، دوباره روفتن، جارو کردن
قرار گرفتن قطعه ای در جای اصلی خود
در بازی ورق ریختن ورق هایی که بازیکن در دست دارد و به نظرش برنده نیست روی ورق های دیگر به نشانۀ صرف نظر کردن از شرکت در آن دست
در بازی ورق ریختن ورق هایی که بازیکن در دست دارد و به نظرش برنده نیست روی ورق های دیگر به نشانۀ صرف نظر کردن از شرکت در آن دست
سست و بی حال شدن
باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت
آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت
بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن
دوباره به جایی رفتن
باز شدن چیزی، تکه تکه و متلاشی شدن مثلاً کوکو وارفت
آب شدن، ذوب شدن مثلاً یخ این وارفت
بسیار تعجب کردن، بهت زده شدن
دوباره به جایی رفتن